صدای جنگل زیبا
در جنگلی سبز با درختانی زیبا قدم میزنم به هر سمتی که نگاه میکنم پر از درختان صنوبر و کاج است پرندههای خوشصدای آوازخوان با صدای دلنشین شان گوشهایم را نوازش می دهند از دور پروانه های رنگارنگ را می بینم به سمتشان می دوم یکی از آنها نظرم را جلب می کند دنبالش میروم تا در دستانم اسیرش کنم از اینسو به آنسو مرا نیز با خود می کشاند و سرانجام به اوج می رود و از دیدن پنهان می گردد به اطراف نگاه می کنم باورم نمیشد آن پروانه کوچک زیبا مرا تا دریا کشانده بود نسیمی ملایم موهایم را به بازی گرفته بود به آسمان نگاه کردم خورشید در حال غروب بود. آسمان که حالا رنگ سرخی به خود گرفته بود با آبی دریا تضاد زیبایی ایجاد کرده بود. روی ماسه های سرد ساحل نشستم و به نقاشی خیره کننده خداوند خیره شدم و به بزرگی و عظمت خدای متعال پی بردم.